...

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

التماس دعا

فردا علوم پایه داره:)

التماس دعا برای او❤

۱۶ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پرتقال

روز مادر

هیچ وقت فکر نمی کردم همچین مامان دلنازکی داشته باشم:)

امسال بعد از دو سال روز مادر خونه بودم. خلاصه با جناب پدر و برادر تدارکاتی دیدیم.

از فرصت دو ساعته که خونه رو ترک کرد استفاده کردیم. من شیرینی مورد علاقشو درست کردم. برادر رفت گل خرید. پدر در اقدامی انقلابی، کل وسایل پارکینگ رو جمع و جور کرد و تمیزش کرد و خلاصه بار تمیز کردن پارکینگ از روی دوش مادرم برداشته شد.

عین تو فیلما لامپ رو خاموش کردیم.:)

لامپو که روشن کرد سه نفری دست و جیغ و روزت مبارک با صدای خیلی بلند

بنده خدا که اصللللا انتظارشو نداشت، اولش که سه متر پرید هوا و بعدم شوک شده بود هیچی نمی گفت. مات و مبهوت نگاهمون می کرد:)

ماام از این وضعیت خندمون گرفته بود...

ایشونم دعوامون کردن که این چه وضع سوپرایز کردنه! قلبم درد گرفت! ترسیدم!

ولی ما بازم در حال خنده

ایشون ادامه میدادن که منو سوپرایز کردین و سوژه خنده واسه خودتون درست کردین؟! برین اصن نخواستم:)

دیگه دیدیم اوضاع داره وخیم میشه، چایی رو اوردیم و اخماش باز شد. ( مادر بنده از جمله افراد عاشق و شیفته معتاد چایی هستن! بین بچه هاش و چایی با اختلاف چایی رو انتخاب میکنن) شیرینی رو اوردیم دیگه گل از گلش باز شد. (از جمله افراد عاشق شیرینیم هستن. بازم بین شیرینی و بچه هاش، شیرینی رو انتخاب میکنن) پارکینگو که دید دیگه خیللللی ابراز احساسات کرد. فکرشو نمیکرد همچین کاری کرده باشیم. (از جمله افرادی که نظافت رو اولویت اول بدونن هم هستن. بین نظافت و نجات دادن جون بچه هاش نظافت رو انتخاب میکنن.)

خلاصه که تا همین یکی دو ساعت پیش که خونه بود داشت میگفت چقدر شارژ شده و چقدر خوشحالش کردیم و بعد مدت ها کلی حس خوب گرفته.:)

واقعا فکر نمیکردم بشه با همین چنتا کار کوچیک انقدر خوشحالش کرد:)

۰۷ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۴۲ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پرتقال

میم مثل؟

کاش میشد بعضی از آدمارو مثل کتاب جلد گرفت🤔

یا مثل مو تافت زد🤔

نمیدونم...

یه کاریشون کنی که همینجوری بمونن تکون نخورن ☹ از پیشت نرن...

پ.ن: تفکرات سمی مریض که حمله کردن به ذهنم و ولم نمیکنن...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۲:۱۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پرتقال

گرفتگی بی وقت

از اون وقتاست که همینجوری الکی و بی دلیل نصف شبی دلم گرفته☹

نمیدونم چرا...

دو سه ساعت اخلاقای رو اعصاب اطرافیانم هی تو ذهنم خود به خود مرور میشن.

بعد از دستشون عصبانی میشم...

بعدم دلم میگیره...

م م ب_اخه بی شعور، تو غلط میکنی پشت سر مامان گل من پیش من بدگویی میکنی! حیف که بزرگتری وگرنه همینو میگفتم و یکیم میزدم تو گوشت... گاو

پ_واقعا واست متاسفم که تو قرن ۲۱ام هنوز میخوای مثل عهد قاجار پسر داشته باشی که نسلتو حفظ کنی! انگار پلنگ مازندرانی! چقد زنت با فرهنگه که حتی با این دیدگاه های بستت کنار میاد و هیچی نمیگه... واقعا اگه من جای زنت بودم یا کشته بودمت یا کشته بودیم یا طلاق گرفته بودیم. خداییش خیلی تحملت میکنه. تازه فک کنم یه چیزیم میکشی... با اون رنگ چاییت که از قیر تیره تره! واژه به واژه حرفات رو اعصابمه. هی تو ذهنم تکرار میشه و اعصابمو خورد میکنه. چنتا دونه ویژگی خوب داری که قابل تحملت کرده. وگرنه به هیچ وجه نمیشد تحملت کرد... با اون ننه ی عوضیت. هر چی سرش بیاد حقشه! نمیگم دلم حال میاد، ولی میدونم اینا سزای کاراشه. پس خوبش میشه که انقد باید عذاب بکشه و تحمل کنه. ادم چقد ظالم! ادم چقد پررو! بی شعور... ازت متنفرم به خاطر تک تک لحظاتی که مامان منو اذیت کردی. خر

ع.ه_ کاری به اختلافات بین تو و بابام ندارم چون میدونم تقصیر دخالتای بابامم هست. ولی خیلی بی شعوری که با مامانم اینجوری برخورد کردی. بی تربیت! خجالتم خوب چیزیه! بعدم میای به من میگی مامانت اینجوری گفت😒 دروغگو! قضاوت گر! عوضی... بدم میاد ازت. دوست داشتم ولی الان حالم ازت بهم میخوره نمیخوام ریخت نحستو ببینم. فوضول پرمدعای تو خالی! تبل تو خالی! قمپوز! عقده ای کمبود دار! 

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پرتقال