از تصمیمی که واسه ترک پزشکی گرفتم خیلی راضی هستم.راستش الان که میبینم میم در حال گذروندن استاژریه و چقددددر همش درس و امتحان دارن،چقدر همش باید تو بیمارستان باشه از تصمیمم راضی تر میشم.واقعا من ادم این رشته نبودم،گرچه واسه رسیدن به این رشته خیلی تلاش کردم و یک سال پشت کنکور موندم.به قول یکی میگفت گاهی سختترین کار اینه که به پاهایی که کیلومترها راه اومدن و دیگه نایی واسشون نمونده بگی راهو اشتباه اومدیم و باید برگردیم.واقعا هم همینه.سختترین کار مجاب کردن خودم بود.منی که اینهمه زحمت کشیده بودم.

البته بیماریمم خیلی بهم کمک کرد.شاید اگه بیمار نمیشدم ادامه میدادم.ولی خب فهمیدم عمرم خیلی کوتاهتر از اونیه که بخوام به خاطر پیموندن یک مسیر طولانی اشتباه،اشتباهمو ادامه بدم‌.

تولد میمم بود.سورپرایزش کردم.اونم درست وقتی که عمیقا تو درساش غرق شده بود و اصلا تا چند ثانیه حتی متوجه ورودم به خونه نشده بود.خداییشم سوپرایز شد انتظارش رو نداشت.خیلی خوشحالم که تونستم یک شب خاطره انگیز واسش درست کنم که انرژی بگیره و بتونه ادامه بده. میم واقعا عاشق پزشکیه.