خب اینم از یه تعطیلات حساااابی

کلی بهم چسبید و انرژی داد واسه شروع امسال و درسای سخت سختش. واقعا چقدر خوبه که این عیددیدنی هست ادم سالی یک بار فامیلاشو میبینه حداقل. مخصوصا بعضیاشون واقعا حیفن که ادم در طول سالم باهاشون در ارتباط نیست. البته بعضیاشونم هستن که کاش همون سالی یکبارم نمیدیدمشون:/ کل مزه تعطیلات به همون گروه اوله واقعا

تعطیلاتم تمام شد و دوباره به زندگی عادی روزمره برمیگردیم. اهدافی که در سر دارم رو باید واسشون برنامه ریزی کنم.

در درجه اول علوم پایه که تصمیم دارم تا اخر ترم درسای همین ترم رو خیلی خوب بخونم و مسلط بشم چون خودشون سنگینن واقعا.انشاالله تابستون درسای ترم دو و سه رو با جدیت بیشتر و در کنارش منایع سیب سبزم هستن.

کلاس زبانم میخوام برم. وگرنه اون سه چهار سالی که انقد منظم و پیوسته کار کردم حیف میشه. میرم مهارتمو برمیگردونم. منتهی الان تو شهر دانشجوییم هیچ استادی نبوده که نظرمو جلب کنه... نمیدونم شاید گذاشتم همون تابستون با همون استاد دوست داشتنی سابق به شکل خصوصی رفتم.

این بار یه چند روز زودتر از پایان تعطیلات برگشتم خوابگاه. واقعا به نفعم شد با توجه به اینکه از هفته اینده امتحانای میانترممون شروع میشن. تو خونه با اون همه رفت و امد نمیشد درس خوند اصلا. اومدم هم از جو مهمونی بیرون اومدم هم درسامو خوندم. ازین به بعد برای تعطیلات طولانی همین کارو میکنم خیلی بهتره. خلاصه که گرچه سه چهار روز کمتر مامان بابامونو دیدیم، اما از خیلی جهات جلو افتادیم...

راستی چه سیزده به دری رو امسال گذروندیم. همشو خواب بودم:/ شبش ساعت چهار خوابیده بودم دیگه انقد خسته بودم نهار که خوردیم مستقیم رفتم تو ماشین، صندلی های عقب رو خوابوندم و تخخخت خوابیدم. خیلی چسبید واقعا. دیگه اخرش مامانم اومده بود بیدارم میکرد میگفت پاشو داریم جمع میکنیم برگردیم:))

ایام به کام

سالی سرشار از شادکامی در پیش داشته باشین:)))