...

های

سلام

انقد نیومدم که دیگه روم نمیشه بیام بنویسم...

چظورین؟ خوبین؟ دلتنگ وبلاگ و وب نویسی شده بودم.

حدود یک ماه سخت و نفس گیر و اسفالت کن گذشت. خیلی رکوردا رو از جمله تعداد ساعت مطالعه در بیست و چهار ساعت، تعداد ساعات بیداری و ... رو شکوندم. همیشه واسم سوال بود چجوری مثلا ۴۸ ساعت شیفت وایمیستن! که خب متوجه شدم از دوران گل و بلبل علوم پایه اماده میشن. دیگه چجوریش بماند.

اوضاع خوب شده... کم کم داره دستم میاد چیکار کنم این حجم مطلب رو تو کلم جا بدم. یه امتحان عملی داشتیم که حدود سه بار خوندمش و امتحانمم خیلی خوب شد نزدیک ۲۰ شدم و فهمیدم این مسخره بازیا و اینکه من نمیتونم و حفظیاتم خوب نیست حرفه. همش به تلاشه.

منتهی خب حجم مطالب زیاده و اکثر وقت ادم صرف درس میشه دیگه.

یه فکرایی تو سرمه واسه جبران یک سالی که پشت کنکور موندم. واسه علوم پایه میخوام کم کم شروع کنم مثل کنکور بخونم که استریت بشم. از اونجایی که سه ترم گذشته فقط پاس کردم و همش شب امتحان بوده، یکم کارم سخته و از ترم بعدم باید مثل ادم بخونم. البته درسای ترم بعدم خیلی سنگینن و اصن نمیشه گذاشت واسه شب امتحان که خطر افتادن در ترم چهار هست که واقعا خطرناکه. منتهی خیلی سردرگمم نمیدونم چی بخونم کی بخونم چجوری بخونم! واقعا نیاز به راهنما دارم و نمیدونم به اقای م پیام بدم یا نه.

اقای م هم قضیش مفصله و فعلا در همین حد بگم که یک بار بهم پیشنهاد داده بود کاملا محترمانه و کاملا محترمانه هم رد شد. مشکلم اینه که از سال بالاییا نمیتونم بپرسم. جوشون خیلی بده و مطمئنم تا بپرسم میگگگگن اووو نمیخواد انقد خرخون باشی و متنفرم ازینکه اینطوری وانمود میکنن و از اون طرف دارن خودشونو میکشن. نمیخوام به هیچ وجه بگم چون اخرش همینه.

نمیخوامم اقای م فکر خاصی کنه واقعا اون قضیه تموم شدس. منتهی پیش خودش نمیگه یعنی یه سال بالایی دخترنبود ازش بپرسه؟ اونکه نمیدونه واقعا هیچکس نیست! نمیدونم میخوام تا قبل شروع ترم جدید برنامم مشخص باشه. ایشالا به یه نتیجه ای برسم

همین دیگه فعلا... 


۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۵۱ ۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
پرتقال

ذوق

بهم پیام داد

بی دلیل

نمیدونم چرا

با اینکه میدونم توهمی بیش هم نیست...

ولی ای عم ذوق مرگ😍

فک میکردم ازم متنفره

اقلا الان میدونم متنفر نیست

۲۵ دی ۹۶ ، ۱۹:۴۴ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پرتقال

خدا رو شکر

از این به بعد هر موقع مشکل داشتم میام اینجا مینویسم😎

خدا رو شکر

خدا رو شکر

خدا رو شکر

ختم به خیر شد

خدایا شکرت😊

۲۹ آذر ۹۶ ، ۰۳:۱۲ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پرتقال

چه کنم!

یه غلطی کردم عین ... موندم توش نمیدونمم چطوری بی سر و صدا و اشوب جمعش کنم تموم بشه بره...

خداوندا غلط کردم

غلط کردم

غلط کردم

قول نمیدم بار اخرم باشه ولی توروخدا بیا کمک کن جمعش کنیم...

پشیان شدگانیم😫

۲۸ آذر ۹۶ ، ۰۳:۳۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پرتقال

زندگی

دارم به انصراف فک میکنم

میدونم فقط "فکر" میکنم و جرئتشو ندارم.

فحش هاییم نثار مملکت دارا میکنم که انقد اوضاع مهندسیارو داغون کردن که من باید اینقد عذاب بکشم.

واقعا دارم عذاب میکشم

عذاب

خستگی 

بی خوابی

و در نهایت بی نتیجه موندن همه تلاشا

جور در میاد یک دانشجوی پزشکی اناتومیش ضعیف باشه؟

خسته شدم😔

واقعا ادم این رشته نیستم و تواناییام هیچ سازگاری با این رشته نداره...

تو تنگنا گیر کردم نمیدونم چیکار کنم...

برم انصراف بدم؟خودمو بدبخت کنم؟انصراف بدم چیکار کنم!

انصراف ندم همینطوری با این نمره های معمولی پیش برم بشم یه پزشک معمولی که هیچکس روش حساب نمیکنه؟ابرو خودمو ببرم؟

نمیخوام یه عمر انرژی بذارم و وقت صرف کنم و جوونیمو پاش برم و اخرم به هیچی نرسم؟

یا برم انصراف بدم بعد بفهمم یه فرصت خوبو از دست دادم؟

🙁🙁🙁🤐🤐🤐😖

۰۱ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۶ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
پرتقال

میانترررررم

کم کم دارم درک میکنم چرا استاد ط که پروفسوره و چپ و راست خارج سمینار میذاره معتاده.یا چرا اونروز اون دخترا داشتن از اون پسره قرص رتالین میگرفتن.یا چرا مثلا پسر هم کلاسی سال بالایی سیگار میکشه.یا چرا همیشه  حدودای ۴ و ۵ صبح بوی قهوه و کافی و اینا ادمو خفه میکنه.یا چرا مثلا ترم بالاییا همشون بسته های ۱۵ تایی رد بول و هایپ از بوفه میخرن و بوفه همیشه هایپ تموم کرده.یا چرا اون پسره وسط زمستون با تی شرت اومده بود امتحان بده و داشت یخ میزد ولی نمی پوشید میگفت اگه گرم بشم ایستاده خوابم میبره ۴۸ ساعته نخوابیدم.یا چرا دو هفته پیش یکی از دخترای خوابگاه به خاطر مصرف زیاد مواد کافئین دار سکته ناقص زده بود...

تعداد ساعات خواب در ۹۶ ساعت(چهار روز) رو گذشته جمعا ۱۱ ساعت😁

تازه یعنی الان مثلا علوم پایس که خوبه و وقت ازاده و خواب کافی.به مراحل کشیک و بی خوابی نرسیدیم...

میانترم خر است😒 

۱۵ آبان ۹۶ ، ۲۲:۱۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پرتقال

Low battery

نه حال نوشتن هست

نه حال تایید نظرات

نه حال خوندن وبلاگا

نه حال هییییچ

حتی حال باز نگه داشتن پلکام

امضا پرتقال خیلی خسته

۰۳ مهر ۹۶ ، ۲۰:۵۹ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
پرتقال

اخرین روز

هوف بالاخره تموم شد

کل روز دستم بند بود.پس من یعنی اول تابستون جمع کردم اماده گذااااشتم

هیچی اماده نبود

فرداام میریم

امروزم روز اخر بود

تابستون خوبی بود.بهد مدت ها بی استرس و نگرانی با حال خوب و راحتی و نگران هیچی نبودنو اینا گذشت

در کل بهم خوش گذشت واسه سال جدید امادم کرد

گرچه دلم نمیخواد برم

ولی هر اومدنی یه رفتنی داره

عمر میگذره☺

۲۴ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۴۷ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پرتقال

هعی

انقد دلم نمیخواد بررررررم که هنوز هیچ کار نکردم.هیچی جمع نکردم هیچیم نخریدم.همه کارام مونده واسه فردا.اگه هفتم هشتم دو هفته دیگه نبود همون یکم میرفتم😐😐😐اگه غیبت نمیزدن بازم همون یکم میرفتم.اگه همه پایه میشدن و نخاله بازی رو کنار میگذاشتن بازم همون یکم میرفتم

یعنی چههههه اصن.انگار دانش اموز اول ابتدایین بدو بدو روز اول دانشگاه بریم.چه وضعشه😣

۲۳ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۴۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پرتقال

خداحافظی

دنیا مگه چند روزه که من باید اینهمه دور از عزیزتزینام زندگی کنم!

دوباره شهر دانشجویی و تنهایی و تلاطم و تلاش برای پیدا کردن یک صدم ارامش خونه😔

پ.ن:دلم نمیخواد برم😢

پ.ن۲:تابستون یا اینققققد خوش نگذر یا اینققققد زود نگذر😛

۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پرتقال